چند شعر سپيد از بيژن جلالی
*شعر
سخن گفتن
از ناممکن هاست
*اگر از کلمات می نوشيديم
چنانکه از چشمه ای
و از کلمات می خورديم
چون نان گندم
و با کلمات می زيستيم
شايد هرگز نمی مرديم
*من فقط پيش پايم را می بينم
زيرا آن سوتر
تاريکی است
شبيه روزی که خورشيد گرفته باشد
يا چند روز مانده
به پايان جهان
*چه عظمتی دارد جهان
گرچه گرده گلی است
که بر پای زنبوری
نشسته است
*با اشک حرفی می زنيم
که با حرف آن را
نمی توان گفت
*برای چه رودخانه ها
اينهمه می گريند
و برای رسيدن به کيست
که اينهمه تند می روند
سلام دوست عزيز خيلی ممنون که به من سر زدی فکر می کنم وبلاگ من و شما شباهتهای بسيار ی از نظر مطالب دارند موفق سربلند باشيد
سلام موفق باشی
سلام اولين باره که به وبلاگ شما اومدم نوشته هاتون جالبه. شاد و موفق باشي
مجيد جان ما خدمت رسيديم براي عرض ادب خوش کليک باشيم!!! قررررررربانت
سلام آقا مجيد،انشاء الله كه سلامت باشين...ممنون كه سري به من زده بودين،متن زيبائي بود...موفق باشين و در پناه خدا
سلام . خیلی زیبا بودند . راستی متن هم چند روزی هست که به روزم تشریف بیارید!